شیما سیدی | شهرآرانیوز؛ «باره»، «بارو» یا «شهربند» صدها سال، چون ماری عظیمالجثه، دورتادور شهر تابران توس چنبره زده و از این شهر باستانی، چون گنجی گرانبها حافظت میکند؛ اما دیواری که از سه حمله خانمانبرانداز جان سالم به در برده است، حالا حالوروز نزاری دارد و بیشتر از هر زمانی به تیمار و نگهداری نیاز دارد. حتی بیشتر از زمانی که «حکیم عمر خیام» از قول مرغ نشسته بر «باره توس» به حال نزار و روزگار غمبار توس افسوس میخورد: «مرغی دیدم نشسته بر باره توس/ در پیش نهاده کله کیکاووس/ با کله همی گفت که افسوس افسوس/ کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس؟»
دیوار تابران توس که روزگاری ارتفاعش به دوازده متر میرسید، حالا آنچنان فروخفته که با وجود مرمت دروازه رودبار، باز هم نمیتواند توجه چندانی به خود جلب کند. نهایت بلندای این دیوار از پنج متر فراتر نمیرود و این قسمت خوب ماجراست؛ زیرا اگر هفت کیلومتر دور شهر تابران بچرخید، قسمتهای بسیاری را خواهید دید که بخش زیادی از دیوار تخریبشده و ارتفاعش به نیممتر هم نمیرسد.
دورشهر میچرخیم و به چرخش روزگار رفته بر آن فکر میکنیم. به روزگاری که دیوار، چون دژی مستحکم، جلوی تیرهای بیگانگان سینه سپر میکرد و نمیگذاشت آسیبی به ساکنانش برسد. اولینبار «غُزها» در نیمه سده ششم هجری به شهر تابران توس حمله کردند، دیوارهای توس تا حدودی توانستند از پس این حمله برآیند و خطر را از سر ساکنان دور کنند، اما زور دیوار توس هم به قوم مغول نرسید.
آنها بخشهایی از دیوار را برای ورود به شهر تخریب و شهر را غارت کردند، اما در نهایت نتوانستند مثل نیشابور و بسیاری دیگر از شهرهای ایران، تابران توس را با خاک یکسان کنند.
هلاکوخان مغول که آمد، اهالی دوباره جان گرفتند، ساختوسازها رونق گرفت و دیوار توس هم دوباره قد کشید، تابران رو به آبادانی گذاشت و حتی مرکز حکومت مغولها بر ایران هم شد. اما خوشیها دوام چندانی نداشت. اینبار نوبت تیمورلنگ بود تا جلوی زندگی مردم دیوار بکشد و نهتنها «باره توس» که کل شهر و مردمانش را نیست و نابود کند. «میرانشاه»، پسر تیمور، در نیمه دوم قرن هشتم هستی تابران توس را گرفت. میگویند او ۱۰ هزار نفر را کشت و با سرشان مناره درست کرد.
شهر توس که سه بار مرگ خود را پیش چشم دیده بود، میدانست زندگی گردش دوار روزگار است و همچنان ادامه دارد؛ دوار دقیقا مثل شکل شهر تابران توس. تابران زنده ماند تا حالا یکی از معدود نمونههای باقیمانده از شهرهای باستانی ایران باشد؛ شهری که شکلش اصیل است و نشاندهنده شهرهای «دوار» عصر ساسانی.
شهرهایی که یک ارگ در مرکزشان برای سکونت حکام دارند، یک شارستان برای سکونت اهالی، یک دیوار دور شهر و یک خندق در جوارشان. اکنون «باره» و «ارگ» تنها بقایای باقیمانده از شهر باستانی تابران است که الگویش میراثی گرانبها از سبک معماری شهرهای قرون وسطایی ایران است. این عرصه ۲۴ تیر سال ۱۳۷۵ در فهرست آثارملی ثبت شد، اما اقدامی که شایسته حفظ یک اثر ملی است در حقش ادا نشد.
در روزگاری که غم از در و دیوار توس میبارید، مردم این شهر باستانی، بنا به تجربه، میدانستند هرجا دیوار کشیدند، باید پل بزند. افسانههای محلی، پناهگاه مردم توس برای فرار از مشکلات بودند. مردم هرجا توان هضم واقعیت را نداشتند، به داستان و افسانه پناه میبردند. آنها حتی برای دیوارهای توس هم افسانه ساختند.
باره توس در گذشته، ۹ دروازه و ۱۰۶ برج داشته، اما امروز تنها سه دروازه آن مشهور و رؤیتپذیر است. دروازه رودبار در قسمت جنوبی و دقیقا بر روی پل کشفرود، دروازه رزان در شمال و داخل آرامگاه فردوسی و دروازه مرو نیز در قسمت شرقی و در راه قدیم سفر به سرخس است.
به گواه تاریخ احتمالا شیبکخان بخشی از دیوار شهر مابین دروازه مرو و رزان را بازسازی کرده است. برای این ادعا کتیبهای نیز در دره کارده وجود دارد.
این کتیبه در ماه صفر سال ۹۱۶ هجری قمری به دستور ابوالفتحمحمدشیبانیخان (مشهور به شیبکخان)، بر روی صخرهای بین روستاهای «آل» و «پنمنه» نوشته شده و فتوحات شیبکخان و ادعاهایش مبنی بر خلیفهالرحمن و امامزمانِ وقت بودن او را شرح میدهد.
در همین کتیبه نوشته شده است: «معماران همت همایون او مشغول بازسازی و عمران شهر «یادگارخانی»اند.» که ظاهرا آن قسمت از باره این شهر در دروازه شرقی مرو که بلندسازی شده بنا بر همین فرمان بوده است. غرض از یادگارخانی هم نام ابداعی شیبکخان برای شهر تابران بوده که او خواسته است با این نام جدید، یادگاری از خود باقی بگذارد.
شیبکخان چندماه بعد به دست شاهاسماعیلصفوی کشته میشود و بههمینخاطر بازسازی توس هم نیمهتمام میماند، اما کتیبهاش تاکنون در دره کارده برجا و سندی مهم از تاریخچه شهر تابران توس است.
با اینحال محلیها داستان دیگری برای این قسمت بازسازی شده دارند. آنها معتقدند که دخترپادشاهی شروع به بازسازی این قسمت کرده است، اما وقتی مردم به او گفتهاند که این شهر به نام «توسبننوذر» مشهور است و هیچگاه به نام یک دختر نامگذاری نمیشود، کار را در نیمه رها کرده و رفته است.
و، اما مهمترین افسانهای که تقریبا بیشتر ما درباره فردوسی شنیدهایم به ماجرای درگذشت او و بیرونبردن پیکرش از یک دروازه و رسیدن شتران پر از صله از دروازه دیگر برمیگردد.
بنا بر حکایت «نظامی عروضی سمرقندی» همزمان با مرگ فردوسی، صلههای سلطانمحمود به شهر تابران توس رسید، بهگونهایکه وقتی جنازه شاعر را از دروازه رزان شهر تابران بیرون میبردند، قطار شتران حامل صله هم از دروازه رودبار وارد آن شهر میشد؛ اما به سبب مخالفت واعظ متعصب توس با شاعر حماسهسرای ایران (به اتهام رافضیگری) وی را در گورستان عمومی مسلمانان دفن نکردند و به باغچه خود شاعر در داخل شهر بازگرداندند و به خاک سپردند.
انگار رسم است که صله از رودبار وارد شود، اما دیگر به رزان نرسد. اردیبهشت سال ۱۳۹۷ نیز دولت بودجه شانزدهمیلیاردی برای احیای برج و باروی توس تصویب کرد و همان زمان احیای دروازه رودبار آغاز شد.
اما این بودجه تنها در همان دروازه ماند و دیگر به بقیه قسمتها نرسید. بنا بر فاز اول طرح احیای برج و باروی توس قرار بود کارگاهی دائمی در کنار دروازه رودبار ایجاد شود و مرمت از دروازه رودبار به سمت دروازه مرو برود و طول دیوارها به حداقل دو متر برسد. اما اکنون تنها حدود دو متر در اطراف دروازه رودبار مرمت شده است.